( 21 ) ==== در فراز تکوینی سخت ناباورانه جهان را سراپا در آینه ای تماشاگر شدم که کوبش میخی بر نگاه را در من گریز ناپذیر جلوه میداد. بدون درنگ واژگانی چون زلال و صافی به نگهبانی ذهن گماشته شدند تا دیگر واژگان را از اندیشه ورود برحذر دارند. درود بر مسافر بی خستگی – باد – که ابتدا در آینه به سکوت نشست سپس راهش را ناپیموده بازگشت مبادا در همایشی بی نقاب پلکی را به تکان وادارد یا ذهنی را از حواس بیندازد. و وای بر این دل رویا پرور چه نابهنگام رخ داد کسی همچنان بر در می کوبید تا مرا به خویش باز گرداند او خود را سپیده می نامید. ------------------------------------ جمال الدین جلالی پور , ...ادامه مطلب